من و ني ني و باباش

وروجک

لیانای عزیزم  اومدنت برای ما وفور نعمت بود . به الیانا گفتیم که تو توی راه هستی چشماش یه برقی زد که ایکاش اون لحظه رو ثبت می کردم کلی برای اومدنت لحظه شماری می کنه . شیطون از همون اول که اومدی پر سر و صدا اومدی ویار بد و حال بد که من اصلا سر الیانا همچین چیزهایی رو تجربه نکردم با بزرگتر شدنت بیشتر حضورت حس میشه الیانا شکم من رو بغل می کنه و می بوسه و منتظر ورودت هست . هفته آخر یه سونوگرافی بی تربیت با تشخیص اشتباهش حسابی مارو دلنگران کرد و مجبور شدیم سونو رو دوباره تکرار کنیم اما شکر خدا همه چیز خوب بود و ما خوشحال شدیم سه شنبه 25 اردیبهشت 97 تورو توی بغلم می گیرم و حس ناب مادری رو یکبار دیگه تجربه می کنم ممنون از حضورت دختر ارد...
20 ارديبهشت 1397
1